آیینه

هر آیینه روزنه ایست به دنیایی...

آیینه

هر آیینه روزنه ایست به دنیایی...

چرخی در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران

مطالبی که در این پست و پست بعدی می خوانید را من برای یکی از نشریات نوشته ام. دیدم این وبلاگ دارد خاک می خورد گفتم قبل از چاپشان اینجا هم بنویسم شاید کسی خواند و خوشش آمد و به دردش خورد!


هر انسانی از مجموعه عادت های رفتاریش تشکیل شده. این را گفتم که بگویم یکی از عادت های من که از چهار سال پیش شکل گرفته این است که همیشه در روز اول به نمایشگاه کتاب می روم و یک روز را صرف گشتن در نمایشگاه می کنم. به تمام غرفه ها، کوچک یا بزرگ سر می زنم و به کتاب هایشان نگاهی می اندازم. امسال هم مطابق همین عادت رفتار کردم و در نخستین روز بازدید عمومی در نمایشگاه حاضر شدم و آنچه در چند صفحه آینده خواهید خواند، مختصری از همین یک روز در نمایشگاه است. البته در نگارش این متن، این نکته را در نظر داشتم که همیشه گفته اند حاشیه های نمایشگاه از خود نمایشگاه مهم تر است! ضمناً برای آنکه زحمت حفظ هماهنگی و یکپارچگی ساختار را نیز برطرف کنم، متن را به صورت موردی نوشته ام.

1) نمایشگاه امسال نیز مانند سال های گذشته، در مصلی تهران برگزار می شود، بنابراین دیدن داربست های ساختمانی، یا ماسه بنایی که از زمان انتقال محل نمایشگاه به مصلی، تبدیل به یکی از اجزای جدایی ناپذیر نمایشگاه بین المللی کتاب تهران شده، امسال نیز ممکن است.

2) بعد از ورود به نمایشگاه، فارغ از اینکه از کدام ورودی آمده باشید، رسیدن به اطلاعات نمایشگاه مقدار زیادی راهپیمایی می طلبد. در تمام نمایشگاه یک بخش اطلاعات وجود دارد که مسئولان سعی کرده اند آن را در مرکزی ترین قسمت نمایشگاه قرار دهند. همان یک بخش هم معمولاً تا حدی که بتوانید تصورش را بکنید شلوغ هست!

3) اگر به بخش ناشران کمک آموزشی سری بزنید مطمئناً شگفت زده می شوید. غرفه های تعدادی از انتشارات به نام این بخش، به شکلی محیا شده که با اولین نگاه، بیننده به یاد آژانس های مسافرتی می افتد! نکته جالب بعدی برخورد برخی مسئولین این غرفه هاست که مانند کودکان خیابانی، وسط نمایشگاه یقه شما را می گیرند و به شما اصرار می کنند که یک بن ده هزار تومانی هدیه برای خرید کتاب های انتشاراتشان را از آن ها بگیرید و به هیچ وجه هم توجهی به اصرارهای شما مبنی بر اینکه دیگر دانش آموز نیستید نمی کنند.

4) مطابق سنت هر ساله بخش کتاب های دانشگاهی بلافاصله بعد از شیب معروف محوطه قرار دارد. تعداد ناشران دانشگاهی زیاد است و تعداد کتاب هایشان هم زیاد است و با این وجود هنگام خرید بسیاری از کتاب ها پاسخ فروشنده دعوت شما به بازدید از فروشگاه انتشارات است. بعضی از ناشران یک کارت تخفیف 50 درصدی هم به شما می دهند که فقط در فروشگاه مرکزیشان اعتبار دارد.

5) اما بخش اصلی نمایشگاه (از نظر من البته) شبستان است. جایی که روی نقشه به ناشران عمومی اختصاص یافته. شبستان به معنای واقعی مربوط به ناشران عمومی است و ناشران داستان، شعر، کتب آشپزی، روانشناسی، آموزش زبان و... بدون هیچ نظم مشخصی در آن جمع شده اند. حتی بعضی ناشرانی که به نظر می رسد مربوط به بخش های دیگر، مثلاً بخش کمک آموزشی باشند هم در شبستان دیده می شوند. ترتیبی که مسئولین برای نظم شبستان در نظر گرفته اند، دسته بندی بر اساس حروف الفباست که برای ناشران پرآوازه که غرفه های بزرگی دارند استثنا قائل می شود. هرچند که این ترتیب چندان مناسب به نظر نمی رسد، با توجه به آنکه در کشور ما معمولاً هیچ ناشری به طور تخصصی به کار در یک زمینه نمی پردازد، قابل قبول به نظر می رسد. اما به این نکته توجه کنید که ممکن است ناشر مورد نظر شما که نامش قاعدتاً با «آ» شروع می شود در انتهای شبستان قرار گرفته باشد چون نام رسمیش «نشر آ...» باشد!

6) نکته ای که در همان ابتدا جلب توجه می کند، تعداد فوق العاده زیاد ناشرانیست که در نمایشگاه حاضرند. به راستی که دیدن این همه انتشارات با نام های مختلف که خیلی هایشان پارسال نبودند و امسال هستند و سال دیگر نخواهند بود، آدم را در مورد رشد فرهنگی کشور به شدت امیدوار می کند. به خصوص که این همه هم علاقه داشته باشند در نمایشگاهی با ابعاد جهانی و بین المللی حاضر شوند. حتی در بعضی موارد سه یا چهار ناشر با هم یک غرفه کوچک گرفته اند و کوه، کوه کتاب برای فروش آورده اند!

7) اجازه بدهید همینجا خیال همه آقایان را راحت کنم! تعداد فوق العاده زیادی کتاب آموزش آشپزی در طرح ها و رنگ ها و سایزهای مختلف در نمایشگاه یافت می شود! با یک تقریب خوب در حدود هفتاد درصد غرفه ها حداقل یک جلد کتاب آموزش آشپزی پیدا می شود، پس دیگر نگران غذا پختن نباشید چون به گفته بعضی از غرفه داران، معجزه این کتاب ها در حدیست که خودشان برایتان آشپزی هم می کنند!

8) اگر نگاهی به پیشخوان غرفه ها بیندازید کمی متعجب و سردرگم می شوید. روی پیشخوان اکثر غرفه ها با حجم عظیمی از کتاب هایی مواجه می شوید که هیچ ارتباط معقولی با یکدیگر ندارند. یک رمان تاریخی، کنارش کتاب هزار نام باستانی ایرانی، سپس یک کتاب شعر سپید و  بعد کتاب نشانگرهای مولوکولی!

9) روی در و دیوار برخی غرفه ها هم با نوشته هایی نظیر 5 جلد داستان و رمان فقط 5000 تومان، مرکز فروش جذاب ترین رمان های داخلی و خارجی، 4 جلد کتاب طنز 1000 تومان، کتاب اس ام اس های طنز و سرکاری، و یا مثلاً 3 جلد کتاب با جایزه فقط 2000 تومان مواجه می شوید که در اینصورت زیاد متعجب نشوید. چراکه تجربه نشان داده در چنین مواردی تعجب فایده ای ندارد!

10) نکته جالب دیگر روی پیشخوان ها و در و دیوار غرفه ها، توجه به آثار جرج اورول است. یادم می آید که سال گذشته تعداد کثیری از ناشران، کتاب «قلعه حیوانات» را می فروختند؛ گویا امسال نوبت به اثر دیگر اورول یعنی 1984 رسیده! کتاب «نبرد من» هم زیاد پیدا می شود!

11) بعد از کتاب های آشپزی، بخش عمده ای از کتاب های موجود را کتب مدیریت و روانشناسی و به خصوص کتب مربوط به مسائل ازدواج تشکیل می دهند! ضمناً این نکته را هم بگویم که فعلاً تمامی نگرانی های من با دیدن عبارت «2002 راه برای انتخاب همسر مناسب» روی جلد یکی از کتاب ها بر طرف شده است.

12) بعد می رسید به بعضی غرفه ها که کتاب های چاپ شده توسط یک ناشر دیگر را می فروشند و تازه زیر قیمت و ارزان تر از غرفه ناشر اصلی! وقتی به صرافت بیفتید که علت را جویا شوید می بینید که بعضی از این غرفه ها مشکل را با برداشتن نام انتشارات از بالای غرفه شان حل کرده اند! غرفه بی نام قاعدتاً می تواند هر کتابی را بفروشد. ولی واقعاً می تواند؟

13) سرانجام به جاهایی می رسید که اوضاع کمی بهتر می شود. غرفه های بزرگ گوشه ی راست شبستان، جایی که ناشران بزرگ تر و به نام تر حضور دارند. اما آن جا هم با کمال تعجب متوجه می شوید که خیلی از کتاب هایی که انتظارشان را داشتید به علت های مختلف در غرفه موجود نیستند. به فروشگاه مراجعه کنید.

14) بعد از ساعت ها گشتن متوجه می شوید که ناشر مورد علاقه تان که سهم عمده ای در لیست خریدتان داشته، به دلایلی که شما از آن ها خبر ندارید امسال در نمایشگاه غرفه ندارد. خب، حداقل هنوز هم می شود به فروشگاهشان مراجعه کرد.

15) حالا دیگر خسته و کوفته شده اید. گشتن شبستان به آن بزرگی کار سختی است. هوا هم گرم است.  همینطور که بین غرفه ها راه می روید و بطری آب هم دستتان است، یکدفعه متوجه می شوید که بطری آب دستتان بود و دیگر نیست! بطری آب را از دستتان برده اند. یک نگاه به اطراف می اندازید و متوجه می شوید که همه بطری آب دستشان است و خب این جا هم که خوابگاه نیست که اگر دمپاییتان را بردند شما هم دمپایی یکی دیگر را بپوشید! مجبور می شوید به یکی از دکه های جنب سالن بروید و یک بطری آب معدنی بخرید و همان جا جلوی دکه تمام آب بطری را سر بکشید که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد!

16) و سرانجام وقت رفتن می رسد! احتمالاً با باری از کتاب هایی که می شود با بن دانشجویی خرید، که بسته به سلیقه تان می تواند سنگین یا سبک باشد، و همینطور تعداد زیادی لیست کتاب و بروشور تبلیغاتی مربوط به بانک های مختلف، گروه های آموزش زبان، پارسه و مدرسان شریف و مبین نت و ایرانسل! با تنی خسته و دلی خوشحال از اینکه در مهم ترین رخداد فرهنگی سال کشور شرکت کرده اید و در حالی که در دل تکرار می کنید:« سال به سال دریغ از پارسال!» می روید تا در میان جمعیت همیشه در صحنه، حاضر در مترو یا اتوبوس حرکات کششی را تمرین کنید.

اما خوب یا بد، نمایشگاه کتاب تهران، فارغ از تمام مشکلات اجرایی آن، حداقل به خاطر همان موج، هیجان و شوری که ایجاد می کند (قبلاً که ایجاد می کرد!) یکی از بزرگترین و مهم ترین رویدادها در میان اندک اتفاقات فرهنگی کشورمان است. بدون شک، قدم زدن در میان آن همه کتاب گوناگون، ورق زدن چند کتاب، دست کشیدن روی جلد کتاب های قطور، صحبت کردن با غرفه دارها در مورد کتاب های مختلف، فراهم شدن فرصت بحث با بعضی نویسنده ها یا مترجمین مورد علاقه تان، دیدن آشناهایی که زیر بار خریدهایشان (یا زیر بار پرداخت هایشان!) خم شده اند، قرار گرفتن در فضایی مملو از فرهنگ و اندیشه(!) و داشتن آن حس روشنفکری و نخبگی(!)، تجربه ایست که حداقل یک بار در سال باید درک کرد.

بیست و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران را از دست ندهید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد